شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
او غربت صدای پدر را شــــنیده است شیر خواره ای که سنّ بلوغش رسیده است با بال های ناله که از حــــال رفته بود تا پیش چشـم های پدر پــــــر کشیده است دست سه شعبه ای که به سویش درازشد هرگز چنین بهار قشـــنگی نچـــــیده است آن سو صدا زدند که ســیراب می شود تیرش ز آه و اشـــــــک علی آبدیـده است خون گلوی ملـتـهـبش بر زمین نریخت این باغ لاله را کس دیـــــگر خریده است از تکّه های حنجره ای خشک و بی رمق ته مانده ی غریب صدایش چکــــیده است پوشــانده بود زیر عبا چون که مادرش در این لباس تازه علی را ندیـــــــده است گهواره بـــی دلیل به خود تاب می دهد این بستر بدون علــــــی خـواب دیده است |